نویسنده: مهدی عمادی




 
موضوعات زیادی به هنگام تدوین رساله حاضر نظرم را به خود جلب می کرد و می طلبید مورد بحث و بررسی قرار گیرد، لکن به لحاظ سلیقه ی فشرده نویسی و اینکه اگر موضوعی در حد بحثی مستقل نبود مطرح نشود. از میان آنچه جلب توجه کرده بود به دو استنباط از دو شخصیت علمی اکتفا می کنیم:
به این اشاره کرده اند که معروف کرخی گفته است: «من از دنیا رفتم جنازه مرا هر قوم که از زمین بردارند من از ایشانم». (1) صوفیانِ دوستدار او کلامش را چنین شرح نموده اند که «از غایت خُلق و تواضع او بود که همه ی ادیان در وی دعوی کردند، یهودان و ترسایان و مؤمنان هر یک گروه گفته اند که وی از ماست». (2) و «چون مُرد جهودان و ترسایان و مؤمنان هر طایفه در وی دعوی کردند که از ماست و جنازه او را ما برمی گیریم». (3)
1- عالم خبیر دقیق ملامحمدطاهر قمی چنین نتیجه می گیرد (4) که این دلیل بر منافق بودن معروف بن فیروزان کرخی است. و البته چنین نتیجه گیری عین حقیقت است، زیرا نظائری در تاریخ داریم که چون جسد آنها تعلق به دینی داشته است دیگران نه تنها رهایش کرده اند و به خاکسپاری آن اقدام ننموده اند بلکه مانند حضرت حمزه سید الشهداء- علیه السلام- او را مثله کرده اند یا مثل زید بن علی- سلام الله علیهما- پیکر مطهرش را سوزانده اند و یا نظیر سید محمد دیباج- علیه السلام- پوست کنده اند.
2- مؤلف ریاحین الشریعه که دارای آثار تحقیقی زیادی است و حقیر از نزدیک او را دیده بودم می نویسد: صوفیه معتقدند قطب در هر عصری بیش از یکی نیست. سپس اضافه می کند: معروف کرخی با بودن حضرت رضا- علیه السلام- قطب نیست، و چون قبل از حضرت رضا مُرده است نمی تواند صاحب خرقه و تاج شود. [زیرا به هنگام مرگ او امام قطب بوده، در معنا صاحب خرقه و تاج به شمار می رفته] پس خرقه و تاج صوفیه منقطع شده و به معروف نرسیده (5) تا ادامه یابد. البته این ایراد را به صورتی دیگر مرحوم استاد جلال الدین همائی مطرح کرده، متذکر شده اند: «به اعتقاد همه ی محققان صوفیه انتقال قطبیت و مقام خلافت به قطب بعد در زمان حیات امام و قطب وقت و به عبارت دیگر وجود دو قطب ناطق بالفعل نایب و منوب عنه در یک زمان ممکن نیست». (6)
تصوف شناس سخت کوش حجة الاسلام والمسلمین آقای شیخ محمد مردانی در مناظره حضوری که با بعض از مأذونین فرقه ی گنابادی داشته است می گوید: «به نظر شما فقط قطب، انسان کامل است، قطب و انسان کامل فقط یک فرد است و بیش از یکی نیست، حالا بعد از تحویل خرقه به کرخی، امام رضا- علیه السلام- از قطبیت و انسان کامل بودن افتاد یا نه؟ اگر نه، پس کرخی چه کاره بوده؟ و کرخیِ هیچ کاره حق دادن خرقه به سرّی سقطی و دیگران را نداشته، و اگر امام رضا- علیه السلام- بعد از تحویل خرقه به کرخی از مقام قطبیت افتاد، پس شما ولایت امام رضا و قطبیت او را هم قبول ندارید». (7)
البته اگر به نظریه سلطان حسین تابنده توجه شود، تمام حیثیتی که ساخته ها و جعلیات پیرامون شکل دادن شخصیت معروف کرخی فراهم آورده و پشتوانه ای برای تصوف فرقه ای است بی اعتبار بل بی فایده می شود؛ زیرا او می نویسد: «ما که سلسله نعمة اللهی گنابادی می باشیم در راهنمایی اجازه را لازم دانسته و سلسله اجازه را مضبوط تا زمان اول غیبت [که زمان جنید بغدادی است] می دانیم.» (8) یعنی سری سقطی و معروف کرخی به بالا فایده ای یا تأثیری در کرسی نامه ندارند. شاید به همین لحاظ بوده که علی تابنده مشهور به محبوب علیشاه شجره نامه شعبه گنابادی نعمة اللهی را از جنید بغدادی به امام زمان- ارواحنا فداه- متصل نموده، نام سری سقطی و معروف کرخی را از طومار اسامی زدوده اند (9) حال این امر به چه منظوری صورت گرفته، بحثی شیرین و شنیدنی است و آن را در اثر بی مثل و نظیر «آسیب شناسی عرفان» تألیف جناب عبدالرضا بارفروش، پی گیری کنید.
البته چون این درستکاری به رسوائی کشید و تولید مشکلات فراوانی کرد در عهده ریاست نورعلی تابنده دوباره شجره را به همان صورت گذشته، معروف کرخی که اول مشایخ است را بعد از نام مبارک حضرت حجة بن الحسن العسکری- ارواحنا فداه- آوردند. (10)

در مسیر تحقیقاتی که صورت می گرفت پیرامون زندگی معروف بن فیروزان کرخی علاوه بر آثاری که به آنها سند داده شده با افرادی نیز بدون اینکه تصمیمی داشته باشم برخورد نمودم که به راستی در عین اینکه افرادی خوبِ بی غل و غش بودند، مردمانی به تمام معنا عوامِ فریب خورده به شمار می رفتند، از همین طبقه که کم هم نیستند، بعضاً کلماتی می شنیدم که عقل از سرم می پرید، ساعت ها از این همه سادگی در بهت و حیرت به سر می بردم.
در یکی از این برخوردها با درویشی نعمة اللهی هم صحبت شده، که ناگهان گفت: این اواخر بی دینی متشرعین به جائی کشیده که مشایخ طریق را، که از امام زادگانِ واجب التعظیم هستند، سنی معرفی می کنند. با خونسردی پرسیدم: مثلاً کدام یک از مشایخ صوفیه امام زاده اند؟ با شور و هیجانی گفت: حضرت شاه. پرسیدم منظور کدام شاه است؟ جواب داده: نعمت الله. پرسیدم: دیگر؟ عده ای را نام برد تا اینکه گفت: حضرت معروف. پرسیدم: معروف هم امام زاده است؟! گفت: بله. پرسیدم: آخه... کلامم را قطع کرد و گفت: آخه نداره «سید» است.
چون گمان نمی کردم اهل مطالعه و سواد باشد پرسیدم از کجا شنیده ای؟ گفت: نشنیده ام، خوانده ام. سؤال کردم: در کجا خوانده ای؟ جواب داد: خواجه عبدالله انصاری نوشته که او از سادات می باشد. اگر شجره ها را نیز دیده باشید از دو طرف به علی بن ابیطالب می رسد: یکی از طریق درویشی و دیگری سیادت...
... بعد از ترک او با اینکه چندین بار طبقات الصوفیه انصاری را مطالعه کرده بودم فوراً به آن مراجعه نموده، دیدم نوشته است «معروف سید بوده و از خداوندان ولایت و کرامات.»(11)
البته تردیدی نیست که منظور خواجه عبدالله از عنوان «سیّد»ی برای معروف آن نیست که به روزگار ما جهت فرزندزادگان از تبار اولاد فاطمه و علی- سلام الله علیهما- به کار می گیرند، بل منظور «سیّد» کلامی است که در لغت به معنی: «دانا» فاضل و حکیم (12) مالک، مرد کریم (13) مهتر، بزرگ (14) آمده است. که در دو آیه از قرآن نیز دیده می شود، یک بار در وصف حضرت یحیی- علیه السلام- که آمده: «وَ سَیداً و حَصُوراً و نَبیاً مِنَ الصّالحین» (15) و یک بار هم در وصف همسر زلیخا، که در آن جریان تلاش وی برای درآویختن با یوسف و دریده شدن پیراهن از پشت و فرار هر دو به سوی در است که آنجا با همسر زلیخا رو به رو می شوند! با «سَیِّدها لَدَی الباب» (16) مطلب بیان می گردد. از طرفی مسلّم است که تا قرن چهارم این کلمه اختصاصاً ربطی به فرزند زادگی خاندان رسالت نداشت، چنان که اگر حضرت حمزه عموی پیامبر و امام حسین نواده ی بزرگوارش به لقب «سیدالشهداء» نامبردار شدند نه از این رهگذر بود که اینان تنها شهیدان خاندان نبوت بودند، بلکه از این باب بود که ایشان بزرگ و سرور و آقای طبقه ی شهیدان می باشند. (17) چنانکه «حمیری» شاعر را در حالی که «سید» نبوده است با «سید حمیری» مورد تجلیل قرار داده اند.
تردیدی نیست که خواجه عبدالله انصاری، معروف کرخی را به لحاظ فرزندزادگی خاندان رسالت «سید» نخوانده است، بلکه خواسته او را در مقامی رفیع و بلند که مرتبت سروری و آقائی صوفیه می باشد قرار دهد. به همین لحاظ «سید» خطابش کرده است. ولی باید توجه داشت فرقه داران از اینگونه استنباط های عوامانه تاکنون چه سودها برده اند که گویای نقش عمدی در تضعیف اسلام می باشد.
موضوع دیگری که توانسته عده ای را به کجراهه کشانده، فرض کنند معروف کرخی امام زاده است شجره ی انتسابی اوست. و برخلاف استنباط نایب الصدر شیرازی که نسبت معروف را از دو طریق دانسته، (18) از چهار طریق به ساحت مقدس علی بن ابیطالب- سلام الله علیهما- پیوند می زنند:
یکم: علی- علیه السلام- حسن بصری، حبیب عجمی- داود طائی به معروف بن فیروزان کرخی (19) که البته چون با محاسبه دقیقی که صورت گرفته معلوم شده است داود طائی قبل از تولد معروف کرخی مُرده است (20) چنین نسبتی را بی اعتبار دانسته اند.
دوّم: اصحاب بدر- حسن بصری- فرقد سنجی به معروف کرخی (21) که این رشته نیز به لحاظ اینکه فرقد سنجی قبل از تولد معروف مُرده است قابل اعتبار نیست. (22) و البته هر دو رشته ی اتصال فوق به جهت حسن بصری نمی تواند صحیح باشد.
سوّم: علی بن ابیطالب- امام حسین- امام سجاد- امام باقر- امام صادق- امام کاظم- امام رضا- علیهم السلام- به معروف کرخی. (23)
البته این رشته را به صورت: رسول خدا- امام حسین- امام سجاد... نیز نقل کرده اند. (24)
چهارم: انس بن مالک- حسن بصری- فرقه سنجی- معروف کرخی. (25)
این شجره که معروف کرخی را به حضرت امام رضا- علیه السلام- ارتباط می دهد و به واسطه اجداد حضرت به رسول خدا اتصال می یابد موجب توهم گردیده، عده ای ناآگاه را به خطا انداخته که او امام زاده است. در صورتی که دقت در متن شجره های موجود بیان کننده ی این ادعای بی سند است که معروف بن فیروزان کرخی بنابر ادعای بی سند و مدرک صوفیه به شرف صحبت حضرت امام ثامن ضامن رسیده است، زیرا اتصال شجره با «صحب» که به صحبت رسید معنا می دهد بیان گردیده، قابل تذکر و توجه اینکه چنین شجره هائی در تصوف- هر چند بدون ارائه مدرکی مطرح است- گویای نحوه ی انتساب صحبت صوفیان می باشد چنانکه در ارتباط معروف کرخی با حضرت امام علی بن موسی الرضا- علیه السلام- قید کرده اند: «... صحب المعروف الکرخی و هو صحب الامام علی الرضا و هو صحب والده موسی الملقب بالکاظم و هو صحب والده جعفر بن محمد الملقب بالصادق و هو صحب والده محمد بن علی الملقب بالباقر و هو صحب والده علی بن الحسین الملقب به زین العابدین و هو صحب والده الحسین بن علی الملقب به شهید و هو صحب جده رسول الله.» (26)
مهمّ دیگری که از شجره های موجود معروفیه در ارتباط با علی بن موسی الرضا- علیه السلام- مورد توجه قرار گرفته است مسأله انقطاع رشته ی امامت از عصر امام رضا و ادامه ی آن به وسیله معروف بن فیروزان کرخی می باشد.
هرچند شعبه گنابادیه در فرقه نعمة اللهیه چون این شجره رشته امامت را قطع می کند و معتقدان به آن را هشت امامی می شناساند به نقل آن حساس بوده حتی تذکر کرده اند که فرقه نعمة اللهی هشت امامی نمی باشد (27) و به لحاظ رفع و دفع این ننگ، و اثبات اعتقاد به امامان اثنی عشر، فرقه ی ذهبیه ی اغتشاشیه (28) و نعمة اللهیه کوثریه (29) و گنابادیه (30) شجره را بعد از نام مبارک حضرت امام قائم غائب موجود موعود- ارواحنا فداه- آورده اند. در صورتی که این اصلاحی بی ربط و بی معنا است و هیچ چیزی را ثابت نمی کند، زیرا اگر با این دستکاری بخواهند مدعی شوند معروف بن فیروزان کرخی که امام زمان- ارواحنا فداه- را درک نکرده، بلکه بنابر اعتراف خودشان در سال 200 یا 201 مُرده است نمی تواند از حضرتش مجاز در فرقه سازی باشد، و اگر بخواهند مانند گنابادیه که در مقطعی از دوران ریاست علی تابنده، جهت رفع ایرادی که از نظر گذشت، شجره را با نام جنید بغدادی بعد از حضرت حجة بن الحسن- ارواحنا فداه- آغاز نمایند، (31) باید بدانند این عمل نه تنها مشکلی را حل نمی کند بلکه مسأله ارتباط جند غیرشیعی، مسأله ساز شده، ننگ ادعای نیابتی مانند علی محمد شیرازی- که به تأسیس ملک استعماری بهائیت ختم شد- را همراه خواهد داشت. و چون طرحِ اینگونه دعاوی حتی در عصر غیبت صغری برای غیر از نواب اربعه ممنوع بوده انتساب شجره به وسیله جنید بغدادی به ساحت مقدس حضرت امام قائم غائب موجود موعود نه تنها سودی نخواهد داشت، بلکه به عنوان مدعی نیابت، ملعون و مطرود خواهد شد. در هر صورت باید توجه داشت: امثال سلطان حسین تابنده گنابادی نمی توانند با این ادعاهای بی پایه و اساس ایده ی «سلسله نیابت بعد از غیبت نیز تاکنون جاری بوده و هست» (32) را به اثبات برسانند و مدعی شوند «نواب در مقام ولایت، مشایخ اجازه ی ارشاد» می باشند، بلکه با ارائه این عقیده در مقابل تشیع قرار خواهند گرفت. زیرا در تشیع به اعتبار فرمایش حضرت حجة بن الحسن- ارواحنا فداه- و حُکم لازم الاجرای آن بزرگوار روات مجتهد نواب در مقام ولایت می باشند.
البته نباید در این حقیقت تردیدی داشت، تصوف فرقه ای با اینگونه اختراعات عقیده ای به نوعی دیگر همان نقش تصوف علمی را در «اسلام اهل بیت» ایفا می کند، به این معنا تصوف علمی عنوان «انسان کامل» را همگانی می کند. مشایخ صوفیه را به این بهانه که انسان کاملند، درکنار ائمه معصومین- علیهم السلام- انسان کامل حقیقی اسلام قرار می دهد. (33) و تصوف فرقه ای نیز با ادعای نیابت واسطه ای همان منظور را با چنین ابداعی که در تشیع جایگاهی ندارد، همان نقش تخریبی «زیدیه» و «اسماعیلیه» (34) فرقه ای را نسبت به اصل امامت در اسلام که ادامه دهنده ی نبوت، در حقیقت خاتمیت دین الهی است، ایفا می کنند.

پی‌نوشت‌ها:

1- اصول تصوف: 99.
2- داستان عشق پیران: 179.
3- تذکرة الاولیاء: 245/1.
4- تحفة الاخیار: 377.
5- السیوف البارقه: 303.
6- مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه: 30 مقدمه.
7- مناظرات و مکاتبات [نامبرده با سلطان حسین تابنده]: 12- 11.
8- همان مأخذ پیشین: 62.
9- رساله سعادتیه نوشته عبدالغفار اصفهانی به انضمام سلطان فلک سعادت از ملاعلی گنابادی: صورت شجره در سند شماره 3.
10- آشنائی با عرفان و تصوف: در سند شماره 4.
11- طبقات الصوفیه خواجه عبدالله تصحیح دکتر مولائی: 38.
12- منتهی الارب.
13- آنندراج.
14- فرهنگ بزرگ سخن: 436/5.
15- سوره ی آل عمران: 39.
16- سوره ی یوسف: 25.
17- هر چند مؤید مطلب متن نیست ولی حیفم آمد به این روایت اشاره نکنم. حضرت موسی- علیه السلام- در دعائی که برای طلب باران می کنند به ساحت قدس الهی عرضه می دارند: «الهی به حق محمد سید الانبیاء و به حق علی سید الاوصیاء و به حق فاطمه سیده النساء و به حق الحسن سید الاولیاء و به حق الحسین افضل الشهداء... (مستدرک الوسائل: 236/5).
18- طرایق الحقایق: 92/2.
19- اوراد الاحباب: 27- 28، تذکرة المشایخ در مجموعه سخنرانی ها و مقاله ها درباره ی فلسفه و عرفان: 154.
20- ذهبیه تصوف علمی- آثار ادبی: 173.
21- ترجمه الکنی و الالقاب: 130/4- 131.
22- ذهبیه تصوف علمی- آثار ادبی: 173.
23- طرایق الحقایق: 92/2.
24- آداب المریدین نجم الدین کبری: مقدمه 50.
25- فهرست ابن ندیم: 235.
26- المشیخه: فیلم شماره 2367 دانشگاه تهران + سه رساله از امیرسید علی همدانی مجموعه فیلم شماره 371 کتابخانه مجلس شورای اسلامی.
27- قرآن و سه داستان اسرارآمیز: 197.
28- روضات الجنان و جنات الجنان از حافظ حسین کربلائی: 370/2 به بعد.
29- داستان عشق پیران: 131 به بعد.
30- رهبران طریقت و عرفان: 125 به بعد، خورشید تابنده: 556، یادنامه صالح: 241، سه داستان اسرارآمیز: 196.
31- رساله سعادتیه: سند شماره 3 دیده شود.
32- قرآن مجید و سه داستان اسرار آمیز: 196.
33- در این باره بحث جامعی در کتاب «نخستین تجلی» شده است به آن رجوع نمائید.
34- کتاب رهبران ضلالت تألیف آقای علی امیر مستوفیان را مطالعه بفرمائید.

منبع:عمادی، مهدی، (1387)، معروف کرخی ناموس تصوف، تهران، نشر راه نیکان، چاپ اول.